رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

شیرین کاری های رها خانوم2

سلام دخمل ناز مامان                               یک سال گذشت و تو این یکسال چیزهای زیادی یاذ گرفتی که با هر کدومش ،کلی ما رو خوشحال کردی. می خوام چند تا از این کارهات رو بنویسم تا هروقت که می خونم از یادآوریشون هم لذت ببرم. دختر قشنگم، لامپ می بینی بهش اشاره می کنی و می گی: آمپپپ. (حرف پ رو می کشی) انگشتت رو به نشانه ی کلاغ پر می ذاری پایین و می گی : پ(pa) و وقتی به رها پر می رسیم می دونی که باید دست بزنی.خیلی کارهات بامزه ست. اسباب بازی ببینی، اشاره می کنی بهشون و می گی :ابیییی(abiii) چند روز موبایل و تلفن رو بر میداری...
25 شهريور 1391

شمال و جشن تولد

قند و عسل مامان من وتو به اصرار باباجون یکشنبه 5 شهریور با دایی داود رفتیم شمال. تا آخر هفته بابا بیاد پیشمون و واست یه جشن تولد خونوادگی بگیریم. از پنج شنبه خاله سمیرا و خواهری ها مشغول تزیین اتاق شدند. حدود ظهر جمعه با اومدن همه ی دایی ها و خاله ها و دایی و دختر دایی و مادربزرگ مامان، جشنمون شروع شد.یه جشن صمیمی ،نه خیلی بزرگ،اما گرم و شاد.خیلی بهت خوش گذشت.همش می خندیدی.کلی از دیدن بادکنک ها ذوق زده شدی. موقع آوردن کیک، فشفشه ها رو روشن کردیم. چشات از خوشحالی و تعجب گرد شده بود.سه تا کلاه واسه تو ، ایلیا و کیان گرفته بودیم تا تو سرتون بذارید. وقتی شمع ها رو فوت کردیم. دوبار دیگه هم روشن کردیم تا ایلیا و کیان هم فوت کنند. حتی کیک ...
17 شهريور 1391
1